جدول جو
جدول جو

معنی خفیر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خفیر کردن
(بِ سَ رِ رِ تَ / تِ رَ تَ)
نگهبان کردن. قلاووز کردن. بدرقه راه کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیره کردن
تصویر خیره کردن
حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن، خیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نِ / نَ دَ)
مطلع کردن. واقف کردن. آگاه کردن. مطلع نمودن. اطلاع دادن. آشنا کردن. بینا کردن:
هر جمادی را کند فضلش خبیر
غافلان را کرده قهر او ضریر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ لَ دَ)
سرشتن. بسرشتن. عجن. (یادداشت بخط مؤلف) :
خوی نیکست و عقل مایۀدین
کس نکرده ست جز بمایه خمیر.
ناصرخسرو.
، نرم کردن. بشکل خمیر درآوردن:
بدست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ دِ نِ / نَ دَ)
فریاد برآوردن. فغان کردن. ناله و خروش کردن. به شکوه و شکایت بانگ برداشتن. خروشیدن:
نه شغب کردند آن بچگکان و نه نفیر
بچۀ گرسنه دیدی که ندارد شغبی.
منوچهری.
جوداز دو کف بخل زدایت کند نفیر
بخل از دو دست جودفزایت کند نفیر.
منوچهری.
وز تو ستوه گشت و بماندی از او نفور
آنکس که ز آرزوت همی کرد دی نفیر.
ناصرخسرو.
گر از تو چو از من نفور است خلق
ترا به، مکن هیچ بانگ و نفیر.
ناصرخسرو.
پیش مردان خدا کردی نفیر
این شکایت آن زن از درد نذیر.
ناصرخسرو.
بکنند اینهمه خروش و نفیر
که همه خلق را همین پیش است.
مسعودسعد.
رضای دوست به دست آر و صبر کن سعدی
که دوستی نبود گر کنی نفیر از دوست.
سعدی.
نه من کردم از دست جورت نفیر
که خلقی ز خلقی یکی کشته گیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ تَ)
نیک و خوب کردن:
عاقبت کار او در دو جهان خیر کرد
عاقبت کار او خیر بود لاجرم.
منوچهری.
، تسبیل. انفاق. نفقه دادن در راه خدا. در راه خدا دادن:
بیدارباش و مصلحت اندیش و خیرکن
درویش دست گیر و خردمند پروران.
سعدی (صاحبیه).
همین طریق نگهدار و خیر کن امروز
ببوی رحمت فردا عمل کند عامل.
سعدی.
تو بجای پدر چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت.
سعدی (گلستان).
که چندانکه جهدت بود خیر کن
ز تو خیر ماند ز سعدی سخن.
سعدی (بوستان).
بنام طرۀ دلبند خویش خیری کن
که تا خداش نگهدارد از پریشانی.
حافظ.
- حلوا خیرکردن، در راه خدا و برای آمرزش مرده ای حلوا پختن و انفاق کردن.
- امثال:
روباه تا ته چاه است کرباس خیر می کند.
کرباس خیر کردن، در راه خدا و برای رهائی از مصیبتی کرباس انفاق کردن.
، اصطلاحی است بین قماربازان یعنی گفتن اینکه من نقشی و شرکتی در این دست ندارم
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغیر کردن
تصویر تغیر کردن
تبدیل یافتن، دگرگون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخفی کردن
تصویر مخفی کردن
پنهان کردن نهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفشیر کردن
تصویر کفشیر کردن
لحیم کردن: (خرد بشکستیم کنون شاید که کنی این شکسته را کفشیر)، (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید کردن
تصویر سفید کردن
چیزی را به رنگ سفید درآوردن، زایل کردن چرک و جرم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفیر کردن
تصویر توفیر کردن
سود بردن، نفع بردن
فرهنگ لغت هوشیار
سفرنگیدن نیکژیدن گزارش کردن بیان کردن شرح دادن، تشریح معنی و لفظ آیات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیر کردن
تصویر خبیر کردن
آشنا کردن، اطلاع دادن، بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفکر کردن
تصویر تفکر کردن
سگالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدیر کردن
تصویر تخدیر کردن
بی حس کردن سست کردن اندام و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیر کردن
تصویر خمیر کردن
خازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطور کردن
تصویر خطور کردن
گذشتن در دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفین کردن
تصویر دفین کردن
مدفون ساختن، دفن کردن، در خاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار کردن بندی کردن دستگیر کردن گرفتارکردن دستگیر کردن بحبس و بند در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر کردن
تصویر اجیر کردن
مزدور کردن بمزدوری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیف کردن
تصویر تخفیف کردن
سبک کردن سبکبار ساختن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفیر کردن
تصویر نفیر کردن
فغان کردن، ناله و خروش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخجیر کردن
تصویر نخجیر کردن
((~. کَ دَ))
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایر کردن
تصویر دایر کردن
((~. کَ دَ))
به گردش انداختن، آباد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفکر کردن
تصویر تفکر کردن
اندیشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
سرشتن آرد گندم، دلیل مالی با سود بسیار از تجارت بود، به شرط آن که خمیرش برآمده بود. اگر خمیرش برنخاسته بود، دلیل که زیادی فساد و فسق است. سرشتن آرد کاورس، دلیل منفعت اندک است. محمد بن سیرین
دیدن خمیر به خواب بر سه وجه بود. اول: زیادتی در دین. دوم: منفعت اندک. سوم: روزی حلال.
اگر بیند خمیر فرا گرفت یا بخرید، یا کسی به او داد، اگر جوین باشد، دلیل کند به قدر آن مالی حلال او را در تجارت حاصل شود. اگر خمیر کاورس بود، نفعه اندک بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
Ferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفسیر کردن
تصویر تفسیر کردن
Construe, Interpret
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفکر کردن
تصویر تفکر کردن
Contemplate, Ponder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرید کردن
تصویر خرید کردن
Buy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفید کردن
تصویر سفید کردن
Bleach, Whiten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقیر کردن
تصویر فقیر کردن
Impoverish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقیر کردن
تصویر فقیر کردن
empobrecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی